1.وقتی X با م.اسف قهر کرده بود و تو م. اسف را می شناختی که آدم خوبیه پس یه ریگی به کفشx هست. این را هرگز فراموش نکن. وقتی میخای زن بگیری دیدی این جور اتفاقی افتاده نرو جلو ! خودت را بد بخت نکن عزیزم.
2. خودت مهمتری رفیقت اگه ارزشش را داره از خودت مایه بذار. این مرتیکه الاغ ارزشش را نداره.
گند زدم. خدایا مرا ببخش. حالم مساعد نیست. خرابم خرابم خرابم.
کاش از قبل گفته بودم نمیام. یا صبح رفته بودم.
دوستم مرا بیدار کرد گفت: «حدود یک ساعت و بیست دقیقه خوابیدی». به هزار زحمت پاشدم تو دلم گفتم خدا خیرزش بده چه رفیق خوبی. وقتی می خواستم برم دست و صورتم را بشورم گفت زحمتی نیست کتری را از اتاق فلان بگیر! گفتم باشه رفتم نبودن. طبق معمول وقتی رفتم تو دستشویی به ماجرا جور دیگر نگاه کردم. چرا اون وقتایی که کتریمون سالم بود وقتی داشتم زیاد می خوابیدم صدام نمی کرد؟؟
آره هدف بیداری من نبود، هدف کتری بود!!!
این روزا این هم اتاقیا هر کار می کنن، هر چی می گن باید فکرش کنی ببینی منظورشون چیه تا کلاه سرت نذارن. دیر بجنبی سرت را باختی (البته این را شوخی کردم!!!)
زیاد خم شی سوارت می شوند. زیاد نرم باشی راحت می خورندت!!
به عنوان یک مسلمان باید بپذیریم که همه چیز فقط در این آب وخاکی که تا به حال درک کرده ایم خلاصه نمی شود. باید دید خود را بالاتر ببریم. با مثالی به فهم این نکته کمک می کنم.
فرض کنید به کسی که نمی داند پرورش گیاهان چگونه است مقداری گندم بدهی و بگویی نصفش را بخور و نصف دیگر را با رعایت فلان شرایط بکار. اگر او به حرف شما اعتنا نکند کل گندم را می خورد و هیچ نمی کارد و سال بعد گرسنه می ماند.اما اگر به نصیحت گوش می کرد تا آخر عمر می توانست گندم داشته باشد. حتی هر سال بیشتر از پارسال!!! چون یک دانه که در خاک می رود 10 خوشه از آن بدست می آید که هر خوشه 70 دانه دارد.
آری اگر او از صمیم قلب به شما باور داشت یا این نتیجه را دیده بود مسلما گرسنه نمی ماند.
مثال انفاق در راه خدا و وعده به زیاد کردن آن، ازدواج و گشایش روزی، صله رحم و طول عمر و ... را می توان مانند مثال گفته شده دانست.
دوست عزیز پرده جهل را بدر و به غیب ایمان بیاور، غیبی که خالق تو آن را می گوید. بخل را کنار بگذار و نترس زیرا خدایی در همین نزدیکی است، حتی نزدیک‌تر!!
سلام
امروز شهادت امام جعفر صادق (ع) بود
خدا را شکر حرمت نگه داشتم و ترانه گوش نکردم.
گفت:
«دیروز به حاج اقا قاسمی گفتم. آب پاکی را ریخت رو دستم گفت فعلا دست نگه دار!!!!!!!!
قلبم وایساد.... . آخه چرا حاجی جون؟؟؟؟؟؟؟؟
گفت پا یکی دیگه در میونه.»
امید خدا اگه خیرت باشه بهش می رسی.
فروغ:
گفتم به چشم عقل نیفتم در چاه عشق
بستی نظر ز نرگس سحر‌آفرین مرا
